تعلیم و تربیت

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ

تعلیم و تربیت

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ

تعلیم و تربیت

«ذوبوا فی الإمام الخمینّی کما ذاب هو فی الإسلام.» شهید صدر(ره)

آخرین نظرات

ضرورت تبیین تعلیم و تربیت اسلامی

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ب.ظ
چکیده
ورود تعلیم و تربیت جدید به ایران و ظهور پیش‏درآمدهای اجتماعی و اقتصادی مقتضی آموزش و پرورش نوین که مشتمل بر نقد و خرده‏گیری بر تربیت سنتی و از جمله تربیت اسلامی بود، تردیدهایی را در باب ضرورت، امکان و کارآمدی تربیت اسلامی برانگیخت. این امر بررسی تربیت اسلامی به عنوان یک موضوع سیاسی ـ فرهنگی مستقل را در محافل دینی موجب گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی این مبحث به صورت جدی‏تری در محافل علمی مطرح شد و چالش‏ها و تردیدهایی در مورد کارآمدی آن بروز یافت. مهم‏ترین ریشه‏های این تردید را می‏توان در غفلت از تعارض مبانی تربیت اسلامی با تربیت فن‏آورانه، فقر بنیادین در حوزه‏ی تئوری‏پردازی در باب تربیت اسلامی، کم‏توجهی به تحقیقات فلسفی ـ نظری، و اقدامات عجولانه و بی‏بنیاد، جست‏وجو کرد. با این همه، می‏توان ادعا کرد که مهم‏ترین مسأله ـ که بنیاد دیگر مباحث است ـ "تبیین مفهومی تربیت اسلامی" است که تاکنون توجه چندانی به آن نشده است؛ ضرورت طرح این مسأله آنگاه بیش‏تر هویدا می‏شود که بدانیم تربیت دارای ماهیتی هنجارین است و با متصف شدن آن با وصف اسلامی به دلیل گوناگونی معنایی اسلام، قرائت‏ها و تفاسیر متعددی می‏پذیرد و انضمام راهبردها و توصیه‏های متفکران مسلمان بر دیگر حوزه‏های زندگی بشر، چالش‏های جدی، در پی خواهد داشت.

ظهور تربیت جدید و زمینه پیدایش تردید در تربیت اسلامی (سنتی)
موضوع تربیت اسلامی، پس از گسترش جریان علم‏طلبی و سرایت موج مطالبه‏ی تربیت جدید به ایران، از حدود دهه 1260 ـ 1250، در کشور ما آغاز شده است؛ البته تاریخچه‏ی تربیت اسلامی، از یک لحاظ، به تاریخ ظهور اسلام باز می‏گردد، ولی مسئله‏ی تربیت اسلامی، به عنوان یک موضوع سیاسی ـ فرهنگیِ مستقل، از زمان ورود تعلیم و تربیت جدید به ایران وشاید کمی قبل‏تر، از تاریخ ظهور پیش درآمدهای اجتماعی و اقتصادیِ مقتضی آموزش و پرورش نوین، مطرح بوده است.
حوادث اجتماعی مختلف، از جمله: مسافرت کارگزاران حکومتی قاجار به اروپا، اعزام محصل به خارج، گسترش احساس عقب‏ماندگی از کاروان تمدن در میان مردم، تأسیس مؤسسات تمدنی جدید و مراکز تجاری ـ اقتصادی تازه، تلاش جهت افزایش توان نظامی ـ صنعتی کشور به دنبال شکست‏های پی‏درپی از روس و انگلیس و وقایعی از این دست، موجبات تردید در کارآمدی تربیت رایج در ایران ـ که آب و رنگ مذهبی داشت ـ و هم‏چنین احساس نیاز به تحول بنیادین در نظام تربیتی را فراهم آورد (مجموعه مقالات تاریخ معاصر ایران، 1376 و مددپور، 1379).
از سوی دیگر، ظهور استعمار نو و تغییر راهبردهای سیاسی ـ نظامی به راهبردهای فرهنگی برای جلب منافع اقتصادی از جهان سوم، به پافشاری کشورهای توسعه‏یافته برای گسترش نهادهای مدنی مدرن نظیر مطبوعات و آموزش و پرورش به کشورهای مستعمره منتهی شد (کارنوی، 1367).
بدین‏ترتیب، توصیه برای تأسیس و توسعه‏ی تربیت جدید، با نقد و خرده‏گیری از تربیت بومی یا اصطلاحا تربیت سنتی ـ مذهبی همراه گشت. تلاش‏های مبلغین مسیحی امریکایی و فرانسوی (کم‏تر انگلیسی) در جهت تأسیس مدارس جدید ـ که از 1834 میلادی با افتتاح اولین دبستان امریکایی در قریه "سیر" در ارومیه آغاز شده بود و با تأسیس مدارس خارجی در اصفهان، تهران، همدان، رشت و... ادامه داشت ـ با اقدامات تبلیغی برخی تجددطلبان و روشن‏فکران اولیه، نظیر آخوندزاده، طالبوف، ملکم‏خان، آقاخان کرمانی، مستشارالدوله، امین‏الدوله، و دیگران هم‏نوا گشت (مددپور، 1373).

عموم این اقدامات تبلیغی در جهت تأکید بر ضرورت جای‏گزینی نظام تربیتی جدید غرب، با انتقاد از زبان عربی، خط فارسی و جلوه‏های مذهبی رایج در تربیت ایران همراه بود (خاتمی، 1376).
تأسیس دارالفنون در 1267 به پیروی از الگوی مدارس پلی‏تکنیک اروپا، نیز چالش تربیت جدید را با تربیت سنتی تشدید کرد. "تأسیس دارالفنون تأثیرات فراوانی در ایران داشت که به‏طور کلی عبارت است از: اشاعه‏ی نامنسجم علوم جدید، دگرگونی در ساخت و نگرش‏های فرهنگی و طرح بحث سنت و تجدد، به وجود آمدن قشر تحصیل‏کرده، ایجاد دوگانگی در کادر مدیریت و دیوان‏سالاری کشور و تضاد گرایش‏های سنتی و نو و..." (محسنی، 1378، ص359). مدرسه‏ی دارالفنون به عنوان اولین مرکز آموزش عالی جدید، سبب پیدایش نهضت ترجمه شد (اکبری، 1371) و نهضت ترجمه به رغم فقدان طرحی منطقی، آگاهانه و دلسوزانه جهت انتقال محصولات فرهنگی خارجی با وارد کردن آثار تفکری و هنری غرب موجبات تغییر ذائقه‏ی مردم برای دست‏یابی به لایه‏های هر چند سطحیِ تمدن غرب را فراهم آورد. از سوی دیگر، دارالفنون موجب ظهورِ نسل تازه‏ای از روشن‏فکران تجددطلب گشت که شامل فارغ التحصیلان، استادان، مدیرانِ دارالفنون، مترجمان، مؤلفان کتاب‏های درسی و برخی بازگشتگان از فرنگ بود. نسل تازه‏ی روشن‏فکری نیز توانست به رغم فقدان آگاهی از زیرسازهای اصلی تمدن غربی یا وابستگی‏های گوناگون نهادهای تمدنی آن، موقعیت ویژه‏ای را در عرصه‏ی سیاسی ـ فرهنگی کشور تحصیل کند و برای گشودن دروازه‏های تمدن جدید به روی جامعه‏ی عقب‏مانده‏ی ایران شتاب گیرد.

با توسعه‏ی نهضت ترجمه و در پی اقدامات روشن‏فکری تجددطلب، همراه با دخالت برخی عوامل دیگر، (مددپور، 1379، کتاب اول و دوم) به تدریج، جریان خرده‏گیری از تربیت سنتی به جریان دین‏زدایی فرهنگی یا سکولاریسم تربیتی تبدیل گشت. این جریان در فضای فکریِ بعد از مشروطه توسعه یافت و ذیل سکولاریسم سیاسی دوران پهلوی، بر نظام آموزش عالی و آموزش و پرورش رسمی کشور حاکم گردید. بدین ترتیب، تردید در ضرورت، امکان و کارآمدی تربیت اسلامی، که از دیرباز در شکل تهاجم به تربیت سنتی ـ مذهبی آغاز گشته بود، (دولت آبادی، 1371) نه‏تنها زمینه‏ی حدوث، که بستر بقای تربیت سکولار را به عنوان پیش‏شرط مدرنیته فراهم کرد.
دین‏باوران ـ اگرچه با تأخیر ـ تربیت جدید را نقد کردند و مخالفت‏های خود را به صورت‏های اظهار نگرانی از تظاهرات غیراخلاقی و غیردینی تعلیم و تربیت غربی، انکار سازگاری آموزش‏های نو با نیازها و متقضیات فرهنگی ـ اجتماعی ایران و حتی به صورت طرد و تحریم مدارس جدید، نشان دادند (نجفی، 1379 و مجموعه مقالات تاریخ معاصر ایران، 1376)، ولی با توسعه‏ی آموزش و پرورش دولتی و گسترش اندیشه‏های فن‏آورانه و پوزیتویستی بر فضای علمی ـ فرهنگی کشور، به تدریج این جریان نقاد به جریان منفعل و محدود دفاع از عقل‏گرایی و علم‏باوری اسلام تبدیل شد؛ سپس اندیشه‏ی تأسیس مدرسه‏ی اسلامی در میان برخی طبقات متدین جوانه زد و اقداماتی نیز در این زمینه صورت گرفت.

با این همه، انقلاب اسلامی ـ که قبل از هر چیز یک انقلاب فرهنگی بلکه معجزه‏ای بزرگ در مسیر تحولات تربیتی مردم ایران، به شمار می‏آید ـ مسئله‏ی تربیت اسلامی را بیش از پیش جدی و پیچیده کرد. جدی از این جهت که جایگاه آن از سطح عنوانی تفننی برای بحث‏های علوم اجتماعی به سطح واقعیتی بنیادین که حافظ ساختار جامعه‏ی اسلامی است، ارتقا یافت و پیچیده از این جهت که به رغم فراهم آمدن موقعیت کافی برای تثبیت آن در نظام آموزشی رسمی کشور، تلاش‏های گسترده در این جهت مقرون به توفیق کامل نبوده است.

در دو دهه‏ی اخیر مسئله‏ی تربیت اسلامی با عنوان‏های گوناگونی، نظیر دانشگاه اسلامی، علم دینی، مناسبات علم و دین، امکان رهایی علم از ایدئولوژی، ضرورت تداخل دین با علم، امکان رهایی معرفت دینی از یافته‏های عصری، هرمنوتیک و قرائت‏های دینی، انقباض و انبساط دیانت، حدود و مرزهای علم و دین و...، بخش وسیعی از بحث‏های کلامی، اجتماعی و حتی فلسفه‏ی علم را به خود اختصاص داده است.

البته، مسئله‏ی تربیت اسلامی، فقط مسئله‏ی بومی ایران بعد از انقلاب نیست، بلکه در بیش‏تر کشورهای اسلامی، پس از یک دوره وادادگی فرهنگی در برابر اندیشه و تمدن سرمایه‏داری غرب، ضرورت بازگشت به مبادی مذهبی و آشتی میان جامعه و دین، و به عبارتی "تجدید حیات دینی" احساس قریبی است (العلوانی، 1377). هم‏چنین در جامعه‏های غربی و غرب‏زده نیز ـ در فضای رنج‏های وسیع ناشی از بحران معنویت و به خصوص پس از تردیدهای اساسی اندیشه‏ی پست‏مدرن نسبت به مبانی تمدن و فرهنگ غربی، که توجه به رویکردهای معنوی برای زندگی و تمایل به تجربیات متافیزیکی گسترش یافته است ـ توجه مجدد به تجربه‏ی علم دینی و جامعه‏ی ایدئولوژیک، به‏طور عام، و علم اسلامی یا تربیت اسلامی،به طور خاص،مشاهده می‏گردد (Golshani, 1998).
غفلت از مرزهای تربیت اسلامی زمینه افزایش تردید در کارآمدی آن گرچه جریان فکری مسلط بر فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور پس از انقلاب اسلامی معطوف به احیای دین در همه‏ی زوایای زندگی جمعی بوده است، ولی از آنجا که فوریت‏ها و اقتضائات ضروری این دوران موجب برخی از رویکردهای عجولانه، تسکینی و سطحی، هم به نواقص موجود در نظام آموزشی رسمی و هم به آرمان‏های تربیت اسلامی گشته است، تلاش‏های گسترده‏ای که در جهت اسلامی کردن تعلیم و تربیت و انقلاب فرهنگی صورت گرفته، به تحقق کامل تربیت اسلامی ـ که مقدمه‏ی ضروری تجدید حیات دینی است ـ منتهی نشده است.

به نظر می‏رسد پس از پیروزی انقلاب اسلامی فاصله‏ی موجود میان پیامدهای واقعی جریان رایج تربیت با اهداف و آرمان‏های نظام اسلامی، نتیجه‏ی ضروری دو گونه غفلت باشد:
غفلت از تعارض واقعی و اساسی مبانی تربیت فن‏آورانه (تکنولوژیک) متعلق به مدرنیته با مبانی تربیت اسلامی سبب گردیده است که از یک سو ما با افزودن موادی درباره‏ی اخلاق، تاریخ، کلام، احکام و عقاید اسلامی به برنامه‏ی درسی مدارس و دانشگاه‏ها، انتظار دست‏یابی به تربیت اسلامی را محقق بدانیم و از سوی دیگر، این مواد هم‏چنان به عنوان جزیره‏های منزوی یا کم ارتباط، خشک و ناسازگار با دیگر بخش‏های برنامه‏ی درسی و یا اسلوب کلی آن باقی بمانند.

غفلت از فقرِ موجود در حوزه‏ی تئوری‏های بنیادین برای تربیت اسلامی و کمبودهای اساسی در زمینه‏ی نظریه‏پردازی در قلمرو عناصر نظام تربیتی نظیر برنامه‏ی درسی، مدیریتِ نهادهای آموزشی، روش تدریس، بودجه‏بندیِ زمانی و مالی، روش‏های ارزیابی و غیره، نیز موجب شده است که تربیت اسلامی تا حد اطلاع‏آموزی درباره‏ی محتوای تاریخی، کلامی و فقهیِ یکی از ادیان مشهور جهان، تنزل یابد.

این دو گونه غفلت، همراه با عنایت گسترده‏ی فضای پژوهشی و تربیتی به تحقیقات کاربردی و کم‏توجهی نسبت به تحقیقات نظری ـ فلسفی که شاید ناشی از سیطره‏ی جهانی گرایش‏های پوزیتویستی و پراگماتیستی بر نهادهای علمی تحقیقاتی است، از یک سو فاصله‏ی طولانی میان داعیه‏ی اسلامی شدن تربیت با تحقق عینی آن را هم‏چنان ناپیموده باقی گذاشته و از سوی دیگر تصمیم‏گیری‏ها و اقدامات مربوط به اسلامی شدن نظام آموزشی را به سلیقه‏های متولیان و گرایش‏های فکری کارشناسان واگذار کرده است.

از این‏رو، به نظر می‏رسد اولین گام اساسی و متأسفانه معطل مانده در جهت تحقق تربیت اسلامی ارائه‏ی تعریفی روشن از آن است؛ زیرا تجدید حیات دینی یا سریان دین از حاشیه‏ی متون و معماری‏های گذشته به صحنه‏ی حاضرِ جامعه، مستلزم حداقل چهار مقدمه‏ی ضروری است:
1ـ تحلیل دقیق، منظم، مستمر و همه جانبه از مسائل زندگی در حوزه‏ی فردی و جمعی؛
2ـ عرضه‏ی مسئله‏های هر عصر به دین و دریافت یا استنباط معتبر و قابل دفاعِ پاسخهای شریعت با بهره‏گیری از راه‏های مختلف معرفت و فارغ از تحمیل نظر شخصی یا گرایش‏های فکری؛
3ـ نظریه‏پردازی در حوزه‏ی هر مسئله یا مجموعه‏ی مسائل هر حوزه از زندگی؛
4ـ عینی کردن و کاربردی نمودن نظریه‏های منبعث از فهم متون دینی به جهت عملیاتی شدن توصیه‏های تأسیسی یا تأکیدی دین برای بهبود زندگی.

حرکت در این مسیرِ نه چندان آسان و تقریبا طولانی، اولاً مشروط به دانش و تخصص در زمینه‏ی مسائل موردنظر و هم‏چنین در قلمرو استنباط دینی است. ثانیا مشروط به انگیزه‏ی قوی و جسارت کافی جهت استقامت در برابر القائات رایج است، القائاتی که یا ناشی از مدپرستی علمی و حوالت تاریخی مدرنیته است و یا ناشی از وسواس‏های خوش‏بینانه و بدبینانه نسبت به امکان بهره‏گیری از منابع شریعت در رفع معضلات زندگی و گشایش راه‏های نو برای بهینه‏سازی زیست اجتماعی است.

ضرورت تبیین ماهیت تعلیم و تربیت اسلامی:
تبیین ماهیت تعلیم و تربیت اسلامی به چند دلیل ضرورت دارد:

الف) هنجاری بودن تربیت: مسائل تربیتی، ماهیت هنجاری دارند. در حوزه‏ی سازمان‏های تربیتی به طور روزافزون مسائلی پدید می‏آیند که ماهیت هنجاری دارند (برزینکا، 1376، ص85).
پاسخ‏گویی به این مسائل البته مستلزم تصریح و تأکید بر نظام ارزشی پایه‏ای است که متکای قضاوت‏ها و داوری‏ها قرار می‏گیرد. در حقیقت اتخاذ موضع روشن در زمینه‏ی مسائلی نظیر انحصار دولت در آموزش و پرورش جامعه، طول مدت آموزش اجباری، اشکال مدرسه، انواع مدرک تحصیلی، مراحل تحصیلی، نحوه‏ی مدیریت (خصوصی، دولتی، متمرکز، نیمه‏متمرکز، منطقه‏ای، تعاونی)، تربیت معلم (محتوا، مدرک، مدت، رشته)، انتخاب روش‏های تدریس، نحوه‏ی ارزش‏یابی و غیره، متوقف بر تصریح و تفسیر فلسفه‏ی تربیتیِ مبتنی بر تفکر اسلامی است. اگر تعریف روشن و مدللی از تربیت اسلامی در دست نباشد ـ همان‏طور که عملاً چنین است ـ در برخورد با این چالش‏ها، سلیقه‏ها و گرایش‏های متولیان و کارشناسان تربیتی، بر هر نوع رویکرد عقلانی و علمیِ متناسب با اندیشه و ارزش‏های اسلامی، غلبه خواهد کرد.

خلق و اثبات تصورات هنجاری، بازنگری و ارزش‏گذاری اهداف تربیتی، تعیین اهداف جدید و رویکرد کلی نظامِ آموزشی بر مبنای گزاره‏های هنجاری، مستلزم تدوین نظام ارزشیِ پایه بر مبنای متافیزیک زیرساز تربیت اسلامی است که به نوبه‏ی خود متوقف بر تعریف تربیت اسلامی و تبیین ماهیت آن است. گرچه عرضه‏ی هنجارهای اخلاقی با تکیه بر میراث دینی کار چندان مشکلی نبوده و نیست، ولی فقدان دانش علمی لازم درباره‏ی روابط اهداف و وسایط و پیامدهای روان‏شناختی و جامعه‏شناختی روش‏های گوناگونِ تثبیت هنجارها، هم‏چنین شناخت اندک ما از چگونگی تبدیل هنجارهای اخلاقی به دستور کارهای تربیتیِ مؤثر، که ناشی از بی‏بضاعتی علمی در ناحیه‏ی فن‏آوری تربیتی متناسب با آرمان‏های اسلامی است، به ابهام و بی‏تعینی توصیه‏های هنجاری حامیان تربیت اسلامی منتهی گشته است. ناآشنایی با فن‏آوری تربیتی سبب شده است توصیه‏های برخاسته از هنجارهای اسلامی در حوزه‏ی تربیت، جهت‏گیری کلی و غیرعملی داشته باشد و فاصله‏ی آنها با موقعیت‏های واقعی ناپیموده بماند.

برای پیش‏گیری از وضعیت تقریر و تکرار هنجارهای اخلاقی، حداقل باید به سه دسته پرسش در این زمینه پاسخ داد که همه‏ی آنها مستلزم تبیین ماهیت تربیت اسلامی‏اند. این سه دسته پرسش مقدماتی جهت تصریح ساختار ارزشی نظام تربیت اسلامی که لازمه‏ی تعیین معیارهای تصمیم‏گیری تربیتی است، عبارت‏اند از:

1ـ پرسش‏هایی که به فرایندهای روانی ـ اجتماعی و پیش‏بینی پیامدهای خواسته یا ناخواسته‏ی تثبیت ارزش‏های اسلامی در متربیان، مربوط است. نظیر چگونگی رشد، آگاهی از ارزش‏ها، سازمان‏دهی نظام اخلاق شخصی و توانایی تمیز اخلاقی یا انجام فعل اخلاقی، میزان تأثیر تفاوت‏های فردی در ارزش‏گذاری و تطابق با ارزش‏ها، آسیب‏شناسی اندیشه و رفتار اخلاقی و... (برزینکا، 1376، ص72).

2ـ پرسش‏هایی که به روابط فلسفیِ توصیه‏های تربیتی با مبانی متافیزیکی یا روابط مفهومی آنها با هنجارها و آرمان‏های استنباط شده از منابع اسلامی‏ناظر است.

3ـ پرسش‏هایی که به چگونگی تأثیر و تأثر عوامل اجتماعی نسبت به ساختار ارزشی نظام آموزشی و همچنین تحلیل پیامدها، روش‏ها و تعارض‏های احتمالی برنامه‏ی تربیت اسلامی به کمک هنجارهای ارزش‏شناختی و یافته‏های علمی مربوط است.

پاسخ به این پرسش‏ها مستلزم نظریه‏پردازی در حوزه‏ی تربیت اسلامی و البته با همیاری علوم تجربی، فلسفه و استنباط‏های معتبر از متون دینی است که قبل از هر چیز به تعیین حدود و تبیین ماهیت تربیت اسلامی نیاز دارد.

متأسفانه تلاش متخصصان تربیتی برای علمی نشان دادن فلسفه‏ی هنجارین تعلیم و تربیت، مصروف حفظ بی‏طرفی ارزشی آن شده است. "اما هنجار مذکور [بی‏طرفی[ مناسب علم است و با هویت فلسفه‏ی دستوری همخوانی ندارد. پیامد این مسئله، عدم وضوح و فقدان عینیت هنجارهای توصیه‏شده است... . در بسیاری از متون تربیتی که صبغه‏ای دستوری ـ توصیفی و به ظاهر علمی از تعلیم و تربیت را می‏پرورند، چیزی بیش از قضایای دستوری کلی و فاقد محتوا یافت نمی‏شود. این آثار مشحون از تکرار عناوین اعتقادات، نگرش‏ها و توانایی‏هایی است که به نحو نارسا تعریف شده‏اند" (برزینکا، ص70ـ71). این در حالی است که مسائل تربیتی، مسائل کاملاً هنجاری هستند.
برای آشکارتر شدن خصیصه‏ی هنجاریِ مسائل تربیتی به دو مثال زیر اشاره می‏شود: مثال اول: رشد روزافزون دانش، موجب پیچیدگی فزاینده‏ی معیارهای گزینش محتوای آموزشی گردیده است. در صورت فقدان فلسفه‏ی دستوری منسجم یا تبیینی صریح از تربیت اسلامی، انتخاب محتوای تربیتی لزوما متأثر از نیروهای اجتماعی شامل نیروهای سیاسی، اقتصادی، سلیقه‏های مذهبی، گرایش‏های فلسفی یا روان‏شناختی و جامعه‏شناختی خواهد بود(Eisner, 1995). در نتیجه موضع اندیشه‏ی اسلامی در پاسخ به این سؤال که "چه چیزی بیش‏ترین ارزش آموختن را دارد؟" به توصیه‏های فاقدِ ضمانت برای آموزش اخلاقیات، الهیات و... تنزل می‏یابد و پاسخ تأثیرگذارِ معطوف به عمل و مدللی برای نظام‏های تربیتی، به خصوص در جوامع اسلامی، نخواهد داشت.
البته امکان در امان ماندن از تأثیرات گسترده‏ی نیروهای اجتماعی تقریبا منتفی است (Eisner, 1990 ). چه این‏که امکان و ضرورت جدا ماندن از اندیشه‏های فلسفی، روان‏شناختی یا جامعه‏شناختی نیز به شدت مورد تردید است. مسئله این نیست که جزیره‏ی صلحی ایجاد شود و نظام تربیت اسلامی منفک از دیگر بخش‏های جامعه‏ی علمی و مصون از تحولات اجتماعی (منطقه‏ای یا جهانی) برقرار گردد، بلکه صرفا دخالت فعال و مؤثر مبانی ارزشی اسلام در هنگام تصمیم‏گیری‏های تربیتی، به خصوص در مواجهه با چالش‏های واقعی، مورد تقاضاست. انتظار می‏رود مبانی متافیزیکی اسلام، محورِ جهت‏دهنده به گرایش‏ها و نیروهای مؤثر در سیاست‏گذاری، برنامه‏ریزی و اجرای تربیتی نظام اسلامی تربیت باشند. تحقق این آرزو بیش و پیش از هر چیز مستلزم تصریح در معنای تربیت اسلامی و تبیین ماهیت، حدود، مرزها و چگونگی تعامل آن با گرایش‏های فکری و نهادهای اجتماعی است.

مثال دوم: اپل، نظام آموزشی امریکا را به جهت واگذار کردن بخشی از نوسازی و تجهیز مدارس به شرکت‏های تولیدکننده‏ی لوازم ورزشی، مورد انتقاد قرار می‏دهد (اپل، درباره‏ی همایش برنامه‏ریزی درسی، آفریقای جنوبی، 1998).

استدلال او در این انتقاد مربوط به بهره‏برداری این شرکت‏ها از ذهن و روان کودکان در برابر نوسازی و تجهیز مدرسه‏هایشان است؛ زیرا مدارس مذکور در برابر این اقدامِ شرکت‏های تجارتی موظف هستند در فاصله‏های کوتاه و ضمن برنامه‏ی آموزشی به پخش آگهی‏های تبلیغاتی بازرگانی بپردازند. سؤال این است که در شرایط اقتصادیِ موجود اگر چنین پیشنهادی برای آموزش و پرورش ارائه گردد، بر اساس چه معیاری خواهد بود و چه تصمیمی گرفته خواهد شد؟ آیا "فروش مغزهای کودکان به شرکت‏های تجاری" منع می‏گردد یا مقتضیات اقتصادی و سلیقه‏ها راه دیگری پیشنهاد می‏کنند؟ در هر صورت نه تنها تصمیم‏گیری در چنین مواردی، بلکه حتی نقد یا تأیید هر رویه‏ی تربیتی‏ای، محتاج مبنای ارزشی مشخص و قابل استناد به مبانی اسلامی است و تعریف روشن و تبیین آشکار تربیت اسلامی را می‏طلبد.

ب) تفسیرپذیری مفهوم تربیت اسلامی
مفهوم تربیت اسلامی، تفسیرپذیر است. تربیت اسلامی مفهومی است مرکب از تربیت و اسلام که هر دو از حیث معنایی بسیار انعطاف‏پذیرند. بلکه تفسیر مفاهیم تربیت و اسلام، متنوع‏تر از آن است که بتوان به توافقی زبان‏شناختی در جهت تحصیل یک معنای پایه برای تربیت اسلامی رسید. تربیت اسلامی طیف وسیع و البته گشوده‏ای از معانی را به فراخور تنوع معنایی تربیت و گوناگونیِ معنایی اسلام در قرائت‏های هفتاد و دو ملت، به خود اختصاص می‏دهد. از آنجا که در نهایت، این مفهوم بنابر تنوع معنایی خود، دلالت‏های مختلف و حتی متقابلی برای عمل تربیتی و نظام آموزشی دربر خواهد داشت. ارائه‏ی تعریف روشن و قابل دفاعی از تربیت اسلامی که متلائم با مبانی و اصول پایه‏ی دین اسلام باشد، ضرورتی انکارناپذیر است.
ناگفته پیداست که این ضرورت قبلاً احساس شده است، بلکه بسیاری از کتاب‏ها و مقالات این حوزه با توجه به ضرورت ارائه تعریف از تربیت اسلامی، در ایران و دیگر کشورهای اسلامی به رشته تحریر درآمده است. با این همه، ابهامِ موجود در تعریف‏های ارائه شده، قابل اغماض نیست. این تعریف که عموما بر مفهوم "عبودیت" متمرکز است، مرزهای اساسیِ متمایزکننده تربیت اسلامی را از دیگر انواع تربیت دینی، به خصوص برنامه‏های تربیتی ادیان توحیدی، آشکار نمی‏کند. همه ادیان توحیدی بلکه بسیاری از گرایش‏های اخلاقی و تربیتی و همه‏ی قرائت‏های موجود و تاریخی از دین اسلام، بر بندگی خداوند به عنوان کانونِ برنامه‏های تربیتی خود، تأکید دارند؛ بنابراین تعریف تربیت اسلامی مستلزم تبیین حدود و تمایزهای مبناییِ مرزهای جداکننده‏ی عملی آن از همه‏ی انواع تربیت است. عبودیت خداوند آرمانی است که تأکید بر آن به عنوان یک بیانیه‏ی کلی کارساز نیست.
بررسی پیشینه‏ی مطالعاتی در زمینه‏ی تربیت اسلامی نشان می‏دهد که آثار نگاشته شده در این حوزه ـ صرف نظر از برخی استثناها ـ چهار دسته‏اند:

ـ دسته‏ی اول آثاری هستند که به استخراج توصیه‏ها و اندرزهای اخلاقی و تربیتی از متون اسلامی پرداخته‏اند و احتمالاً این توصیه‏ها را با یک نظم منطقی ارائه داده‏اند؛

ـ دسته‏ی دوم آثاری هستند که گرچه رویکردی نسبتا فلسفی دارند، ولی زاویه‏ی ورود آنها به بحث تربیت اسلامی، معنای آن نیست بلکه مطالبی راجع به اهمیت علم، جایگاه عالم و متعلم، مفهوم عقل، آرای تربیتی متفکران و دانشمندان مسلمان، بررسی مکاتب تربیتی و بحران‏های معاصر یا تأکید بر ویژگی‏های تربیتی اسلام است؛

ـ دسته‏ی سوم آثاری هستند که گرچه بررسی ماهیت تربیت اسلامی را مورد توجه قرار داده‏اند، ولی این موضوع را بر اساس مفهوم‏شناسی قرآنی و روایی دنبال کرده‏اند و در نهایت حدود و تفاوت‏های آن را از تربیتِ الحادی روشن کرده‏اند؛

ـ دسته چهارم نیز ماهیت تربیت اسلامی را بر مبنای تحلیل منظر انسان‏شناختی اسلام تبیین نموده‏اند.

به نظر می‏رسد تعیین اهداف و توضیح اصول تربیتی در عموم این کتاب‏ها و مقالات، فارغ از دغدغه‏ی مسائل عملی و چالش‏های فزاینده‏ی آن صورت پذیرفته است و فضای کلی این نوشته‏ها، شرایط تحت کنترل و به خوبی پیش‏بینی شده می‏باشد. هم‏چنین حیث اجتماعی تربیت به عنوان یک نهاد رسمی و مسائل آن، با تأکید کم‏تری در آنها مورد توجه قرار گرفته است؛ یعنی اگرچه جنبه‏ی اجتماعی تعلیم و تربیت مورد اعتراف اکثر آثار موجود در حوزه‏ی تربیت اسلامی است، ولی چالش‏های اساسی مربوط به آن در هنگام تدوین اصول یا تبیین حدود، کم‏تر مورد تحلیل و پاسخ‏گویی واقع شده و این امر، به نوبه‏ی خود، ناتمامی تبیین‏های موجود از تربیت اسلامی را به همراه داشته است.

ج) چالش‏خیزی تحقق تربیت اسلامی در فضای مدرنیته
توصیه‏ها و راهبردهای تربیتیِ معرفی شده توسط روشن‏فکران جهان اسلام برای نفوذ مواهب معنوی به سنت‏های تکنولوژیک، چالش‏برانگیز است. تمایل فزاینده‏ی جوامع اسلامی برای برخورداری هم‏زمان از مواهب دینی و دست‏آوردهای تکنولوژی، سبب گشته است برخی اصلاح‏طلبان، ارائه‏ی برنامه‏های آموزشی مشحون از معنویت را سرلوحه‏ی کار خویش قرار دهند (العلوانی، 1377 و Wan Daud, 1998). تمایل به ایجاد آشتی میان سنت‏های دینی با مقتضیات زندگی صنعتی از دیرباز در کشورهای اسلامی، و به خصوص در ایران، رواج داشته است. طبقه‏ی روشن‏فکران دینی ـ برخلاف روشنفکران سکولار ـ خواهان زدودن دین از ظواهر و جوانب زندگی مردم نیستند، بلکه برعکس، می‏خواهند دین با دنیای صنعتی همراهی کند؛ اگرچه امکان این همراهی از دید برخی متفکران (نظیر دکتر فردید و هم‏فکران او) مورد تردید، بلکه به طور کامل منتفی است، ولی در صورتی که از این نوع تردیدها صرف نظر شود و نفس همراهی تفکر دینی با اندیشه صنعتی مطلوب تلقی گردد، باز هم نوع همراهی مطلوب دین با دنیای صنعتی چالش‏برانگیز است.

طیفی از انواع همراهی میان دین و دنیای صنعتی در حوزه تعلیم و تربیت قابل تصور است؛ برای مثال:

ـ نهضت رفرمیسم در اروپا، نوعی از همراهی بود که به استحاله‏ی مسیحیت در اندیشه‏ی رنسانس انجامید.

ـ اصلاح دین یا تجددطلبی دینی در یک قرن اخیر در ایران نیز صورت دیگری از همراهی دین با دنیای صنعتی است که تفسیر شریعت بر اساس یافته‏های معرفتی عصر را کانون حرکت تلفیقی یا التقاطی خویش قرار داده است.

ـ همراهی تفکیکی نوع دیگری از همراهی میان دین و دنیای صنعتی است که انتظار دارد مدرنیته و دین به یکدیگر متعرض نشوند و یکدیگر را نفی نکنند، بلکه هر یک به کار خویش مشغول باشند. در این نوع همراهی، تربیت دینی محدود به عرصه‏ی اخلاق فردی و مناسک مذهبی است و حیث اجتماعی زندگی به مدرنیته سپرده می‏شود. صرف نظر از ارزش‏گذاری‏های موجود بر این تفسیر از تربیت دینی، آنچه هم‏اکنون به عنوان تربیت مذهبی رواج دارد عموما تحقق همین تفسیر است.

ـ "الگوی بالاترین عامل مشترک" (واتسن، 1379) نیز نوع دیگرِ همراهی دین با دنیای صنعتی را پیشنهاد می‏کند. کانون توجه این الگو دست‏یابی به عناصر مشترک ادیان و مکاتب اخلاقی، شامل ارزش‏ها و نگرش‏هایی هم‏چون: صلح، عدالت، تعاون، حقوق بشر و غیره یا به تعبیری "دین اقلّی" است.

ـ هم‏چنین الگویِ سوپر مارکتی برای تربیت دینی، که مبتنی بر احترام به عقلانیت و آزادی متربیان است، همراهی دین با دنیای صنعتی در قلمرو تعلیم و تربیت را به گونه‏ای تفسیر می‏کند که طبق آن، آموزش و پرورش موظف شود برای توسعه‏ی فرهنگ تسامح و سازگاری زیستی میان شهروندان جهان صنعتی در عصر ارتباطات، دانش‏آموزان را با اساطیر، اخلاقیات، مبانی، آموزه‏ها، احکام و ابعاد هنری ادیان مختلف آشنا کند.

ـ رویه‏های جدیدتر روشن‏فکری دینی در کشورهای اسلامی خواستار انقلاب معرفتی‏اند (العلوانی، 1377 و عرسان الکیلانی، 1998). اگرچه این درخواست، نمایی از توجه آنها به عمق شکاف بزرگی است که بین دنیای صنعتی با اندیشه‏ی اسلامی وجود دارد، ولی هنوز تصویر روشنی از انقلاب معرفتی مطلوب در دست نیست و تأکید این رویه‏ها بر دانش شهودی یا عقلانیت و غیره سؤال‏برانگیز است.

به نظر می‏رسد دغدغه‏ی اصلی عموم گرایش‏های روشن‏فکری دینی ـ به رغم اختلافات فکری متعدد ـ رفع بحران‏های اجتماعی، اختلافات ملی، نزاع‏ها، بحران محیط زیست و خانواده، فسادهای اخلاقی، آلام روانی و دیگر مصائب اجتماعی و فردیِ رو به افزایش در دنیای صنعتی معاصر است؛ از این جهت میان روشن‏فکران دینی با دیگر اصلاح‏طلبان اجتماعی در جوامع غیراسلامی توافقی وجود دارد. در هر صورت دنیای پس از مرگ، سعادت اخروی، رهایی از عذاب جاویدان، رسیدن به آسایش ابدی و دیگر غایات اسلامی به ندرت مطرح است؛ حداقل، دغدغه‏ی اولِ آنها نیست. احتمالاً این حقیقت به نوعی نگاهِ ابزاری به دین معطوف است که با نگرش دین‏باوران، مبنی بر مزرعه بودن دنیا برای آخرت، فاصله‏ی بسیاری دارد. تجدید حیات دینی، به خاطر دین، یا به خاطر دنیا، حد فاصل این دو نگرش است. گرچه ممکن است اصلاح دنیا نقطه تلاقی هر دو دیدگاه شود، ولی برای دین‏باوران اصلاح دنیا پیامد الزامی تثبیت باورهای دینی است، در حالی که برای اکثر روشن‏فکران دینی اصلاح دنیا هدف است؛ هدفی که لزوما وسیله را جهت و تعیّن می‏بخشد؛ بنابراین، امکان استحاله‏ی دین به خاطر دنیا هنوز کاملاً از بین نرفته است.

در هر صورت، چون زیستن در عصر تکنولوژی ضمن دامن نیالودن به آن، تقریبا محال است و هم استحاله‏ی دین در پی همراهی با اندیشه‏ی صنعتی، تهدیدی کاملاً جدی است، بنابراین، اساسی‏ترین سؤالی که دین‏باوران و همه‏ی طرف‏داران تجدید حیات دینی با آن مواجه‏اند، چگونگی ارتباط و تداخل دیانت در نهادهای اجتماعی، نظیر سیاست، اقتصاد، حقوق و بالاخره تربیت است. چگونگی و میزان ارتباط دین با تعلیم و تربیت، تنها در سایه‏ی تبیین حدود و مرزهای تربیت اسلامی و تصریح به معنا و مفهوم آن، آشکار می‏گردد. هم‏چنین تبیین ماهیت تربیت اسلامی است که انتظارات ما از آن را معلوم می‏کند.

د) پیش‏بینی‏ناپذیری پیامدهای انتقال سنن تربیت اسلامی به تربیت جدید
پیش‏بینی پیامدهای انتقال سنن تربیتی اسلام به سرزمین تربیت جدید ممکن نیست. تعارض اساسی تربیت اسلامی با تربیت فن‏آورانه از یک‏سو و پیچیدگیِ روزافزون راه‏های تربیت غیررسمی و تربیت پنهان از سوی دیگر، سبب شده است که انتقال ساده‏ی راهبردهای رایج در سیره‏ی سلف، به نهادهای تربیتی جدید، لزوما نتایجی مشابه با دست‏آوردهای پیشین این سلوک تربیتی را به همراه نداشته باشد.

بستر فلسفی تربیت جدید (راسیونالیسم و پوزیتویسم) هم‏چنین برخی از مبانی تربیت جدید، نظیر سیانتیسم، ناسیونالیسم و اومانیسم، و برخی از عناصر برجسته‏ی آن نظیر کارآیی، بازدهی، آزمون محوری، توسعه‏خواهی، سودگرایی و غیره، تربیت جدید را به کشتزاری نامناسب برای رشد بذرهای معنویت تبدیل کرده است. فضای ماتریالیستی و تقدس‏زدای نهادهای تربیتِ فن‏آورانه، رشد بذرهای معنوی، نظیر انسان‏دوستی، فداکاری، ایثار، غم‏خواری، عدالت‏جویی و رعایت حقوق و حدود دیگران را متوقف می‏سازد، بلکه آنها را به بیانیه‏های تکراری و قابل سوء تفسیر هم‏چون: مردم‏سالاری، حقوق بشر، آزادی، وطن، صلح و غیره تبدیل می‏کند که به نوبه‏ی خود بخشی از مؤلفه‏های تمدن سرمایه‏داری صنعتی را تشکیل می‏دهند؛ از این‏رو انتقال راهبردهای سنتی تربیت اسلامی معلوم نیست به توسعه‏ی معنویات و باورهای دینی منتهی گردد، بلکه احتمال بی‏خاصیتی یا بدخاصیتی آنها بعید نیست.

برای مثال می‏توان شیوه‏های تبلیغی رایج برای توسعه‏ی تمایل مردم به خیرات و حسنات را نمونه‏ای از استحاله‏ی بذرهای معنوی در کشتزار مادی به حساب آورد. جوایز نقدی و ترغیب‏های مادی‏محور برای گسترش فرهنگ وقف، قرض‏الحسنه، مدرسه‏سازی، مسابقات قرآن و نهج‏البلاغه و غیره که نمونه‏ی ناسازگاری ساختار مادی شیوه‏های تبلیغی و تربیتی مرسوم با اهداف معنوی است، از جمله شواهد شکست برای انتقال راهبردهای سنتی دینی به نظام تربیتیِ متعلق به مدرنیته است.

مثال دیگر تمسک به تربیتِ تحریمی برای حفاظت از عوارض ناخواسته‏ی زندگی در دنیای صنعتی است. تربیتِ تحریمی ـ که یکی از راهبردهای برجسته‏ی تربیت دینی به طور عام و تربیت اسلامی به طور خاص بوده است ـ هم‏اکنون، متهم به بی‏اثری یا بداثری است؛ زیرا اساس تربیت تحریمی بر ایجاد مرزها و تعیین منطقه‏ی ممنوع و مجاز و سپس قرنطینه است. این راهبرد تربیتی بنا دارد با دور کردن افراد از محیط‏های ناامن یا نامطلوب، آنها را مصونیت بخشد و امکان تثبیت هنجارهای دینی را برای آنها فراهم آورد (باقری، 1379). از آنجا که فضای توسعه‏یافته‏ی ارتباطات، مرزها و دیوارها را شیشه‏ای کرده است، ایجاد فاصله‏ی مکانی و مرز جغرافیایی نمی‏تواند نقش اساسی داشته باشد. با این همه کنار گذاشتن تربیت تحریمی نیز به خاطر کاربرد وسیع مفاهیم کلیدی آن (حلال و حرام) در متون دینی و احکام شریعت، معقول و معتبر نیست؛ معقول نیست، چون بخش وسیع و مقدماتیِ تربیت، حتی در شکل غیردینی، به نحوی با تربیت تحریمی مربوط است؛ و معتبر نیست، چون قابل استناد به تربیت اسلامی نیست؛ درحقیقت حذف کامل تربیت تحریمی، نوعی تحریف است؛ زیرا اگرچه تربیتِ تحریمی تمام تربیتِ اسلامی نیست، ولی بخش مقدم و احتمالاً ضروری آن است؛ بنابراین، تنها راه ممکن، ایجاد تغییرات مطلوب در این راهبرد است به گونه‏ای که در آن فاصله‏های مکانتی (نه مکانی) و مرزهای منزلتی (نه جغرافیایی) نقش اساسی داشته باشند، ولی ایجاد هر نوع تغییر قبل از هر چیز مستلزم تبیین ماهیت تربیت اسلامی است.


منابع:
1. واتسن، براندا. 1379، "تدریس مؤثر تربیت دینی"، ترجمه و تلخیص بهرام محسن‏پور، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، شماره 3، قم، مرکز مطالعات تربیت اسلامی.
2.W.M.N.Wan Daud, The Educational Philosophy and Practice of Seyed Muhammad Naguib Al-Attas, An E×POSITION OF The Original Concept of Islamization, ISTAC, Malaysia, 1998.
3.M. Golshani, Can Science Dispense With Religion, Tehran, IHCS, 1998.
4.ـ اکبری، محمدعلی. 1371، دارالفنون نخستین گام‏های توسعه فرهنگی در ایران معاصر، دفتر دانش، شماره 2 و 3.
5.E. W. Eisner, Who Decides What School Teach?, PhiDeltaKappan, Vol 71, 1990.
6.ـ نجفی، موسی. 1379، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران؛ تهران، اندیشه معاصر.
7.ـ ماجد عرسان الکیلانی. 1998، فلسفة التربیه الاسلامیه، بیروت، الریان.
8.ـ مددپور، محمد. 1373، تجدد و دین‏زدایی در فرهنگ و هنر منورالفکری ایران؛ تهران، دانشگاه شاهد.
9.ـ مددپور، محمد. 1379، سیر تفکر معاصر در ایران زمینه‏های تجدد و دین‏زدایی، تهران، منادی تربیت.
10.E. W. Eisner, The Educational Imagination, New York, 1995.
11.ـ برزینکا، ولفگانگ. 1376، فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه‏ی محمد عطاران، فلسفه تعلیم و تربیت معاصر، تهران، محراب قلم.
12.ـ محسنی، منوچهر. 1378، دانشگاه در بستر رشد تاریخی از نظر ساختارها و نقش‏ها، مجموعه مقالات سمینار دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامی. جلد 1، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
13.ـ العلوانی، طه جابر. 1377، اصلاح تفکر اسلامی، ترجمه محمود شمس، تهران، قطره.
14.ـ دولت آبادی، یحیی. 1371، حیات یحیی؛ ج5، تهران، عطار.
15.ـ اپل. 1998، سخن‏رانی درباره‏ی خصوصی‏سازی، همایش برنامه‏ریزی درسی، آفریقای جنوبی.
16.ـ باقری، خسرو. 1379، "تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم"، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، ج3، قم، مرکز مطالعات تربیت اسلامی.
17.ـ خاتمی، محمد. 1376، واله‏های فرهنگ یا پیشگامان تجدد، تهران، مدبر.
18.ـ بنیاد مستضعفان. 1376، مجموعه مقالات تاریخ معاصر ایران، ج7، تهران، بنیاد مستضعفان.
19.ـ کارنوی، مارتین. 1367، آموزش و پرورش در خدمت امپریالیسم فرهنگی، ترجمه محبوبه مهاجر، تهران، امیرکبیر.
 

منبع: فصلنامه حوزه و دانشگاه ، شماره 32

نظرات  (۱)

خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی