تعلیم و تربیت

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ

تعلیم و تربیت

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ

تعلیم و تربیت

«ذوبوا فی الإمام الخمینّی کما ذاب هو فی الإسلام.» شهید صدر(ره)

آخرین نظرات

تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید مرتضی مطهری:

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ق.ظ

تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید مرتضی مطهری:

 

مقدمه  :در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت، الهی شدن آدمی است. برای رسیدن به این هدف ، استعدادهای عالی انسان که در خلقت او قرار داده شده است باید رشد کند و فعلیت یابد.

تعلیم و تربیت نه تنها در اسلام و ایران بلکه مبحثی است که در تمام مکاتب فکری و در اکثر کشور های جهان مطرح بوده و نیز هست . متأسفانه تعلیم و تربیت اسلامی نزد خود مسلمانان مهجور مانده است  و تنها زمانی از آن یاد می کنند که کشورهای دیگر با تحقیق و پیگیری مطالبی منطقی ، نکات تربیتی خاصّی را به عنوان اصول تعلیم و تربیت خود مطرح می سازند .

در اندیشه شهید مطهری (ره) تعلیم و تربیت ، بحث ساختن انسان ها است و مکتب اسلام مکتبی مشخص با هدف هایی معین است که برای دستیابی به این اهداف در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی ، انسانی را محور اصلی می داند، انسان هایی که جامعه انسانی را می سازند و از آنجاکه در اسلام ، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع بنابراین طرح و برنامه ساختن افراد از آنجا که مقدمه و ابزاری برای ساختن اجتماع است و نیز یکی از اهداف مهم تعلیم و تربیت اسلامی است در اولویت قراردارد. افراد در جامعه اسلامی هم باید آموزش ببینند و هم پرورش پیدا کنند و اسلام راههای صحیح این امر رابه ما نشان داده است چنانچه بررسی افکار و عقاید علمای اسلام ثابت کننده و نمایاننده آن به ما می باشند.

علامه شهید مرتضی مطهری که در خصوص تربیت انسان نیز دیدگاه‌هایی دارد با الهام از مکتب تربیتی اسلام معتقد است:«تربیت، پرورش استعدادهای درونی و به فعلیت درآوردن آنها است.» با مطالعه آثار ایشان اصول و قواعدی می‌توان استنباط کرد که رعایت آنها رسیدن به اهداف تربیت اسلامی را ممکن می‌سازد.

خلاصه ای از زندگینامه وآثارو اندیشه های شهید مطهری:

 

مطهری از برجستگان عالم اندیشه اسلامی است.وی در قریه فریمان در نزدیکی مشهد متولد شد و در نوجوانی به حوزه علمیه این شهر و پس از چند سال به حوزه علمیه قم رفت.این دوران زمانی بود که رضا شاه بر حوزه های علمیه فشار وارد می کرد و تنها اندکی از فوت حاج شیخ عبد الکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم می گذشت.مطهری مدت 15 سال در قم و در محضر بزرگانی چون بروجردی، امام خمینی و همچنین سید محمد حسین طباطبایی فیلسوف عالیقدر جهان اسلام گذرانید.

مطهری به سال 1331 به تهران آمد و در مدرسه مروی به تحقیق مشغول شد و سه سال بعد به عنوان استاد دانشگاه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی آغاز بکارکرد.فعالیتهای سیاسی مطهری بطور جدی با قیام 15 خرداد 1342 آغاز شد.در زندگینامه مختصری که در مقدمه آثار وی چاپ شده (1372، شرح حال آمده در این قسمت عمدتا متکی بر همین زندگینامه است) .چند بار زندان و بازداشت در کارنامه فعالیتهای وی ثبت شده است که اولین آن 15 خرداد 42 بود.مطهری در رهبری مذهبی هیاتهای مؤتلفه اسلامی هم شرکت داشت.وی در سال 1346 به اتفاق جمعی دیگر در تاسیس حسینیه ارشاد نقش مهمی بر عهده گرفت و پس از بروز مشکلاتی با دیگر اعضاء در مسجد الجواد، مسجد جاوید و ارک تهران به فعالیتهای خود ادامه داد.مطهری در شرایط به ثمر رسیدن نهضت اسلامی از معتمدین و مشاورین اصلی امام خمینی بود و از سوی ایشان در تشکیل شورای انقلاب عهده دار مسئولیتهایی گشت.وی سرانجام در سال 1358 از سوی گروه تروریستی فرقان که گرایشات افراطی ضد روحانی داشتند، ترور شد. مطهری تنها فرد از جمع افراد مطرح در این فصل است که با چنین انجامی روبرو گردید.

آثار:

مطهری یکی از پرکارترین نویسندگان و عالمان مسئول دین در دوران معاصر است.تا تاریخ نگارش این فصل در (دیماه 76) 11 مجلد بزرگ مجموعه آثار وی ویرایش و منفتح شده است، (در واقع 14 جلد است، ولی مجلدات 8، 11، 12 هنوز منتشر نشده است) و با لحاظ کردن حجم نوارهای سخنرانی که بشکل کتاب عرضه شده یا می شوند و همچنین دست نوشته ها و چاپ مجدد و ویرایش شده دیگر آثار مطهری به نظر می  رسد که این مجموعه به رقم معتنابهی بالغ گردد.مطهری از نگاه آثارش بیش از هر چیز یک متکلم یعنی مدافع عقاید دین با استفاده از عقل است.

او همچنین سعی داشت که بر تبلیغات و نگرشهایی که جدایی اسلام و ایران را تشویق می کردند، با نگارش کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران » پاسخ بدهد.مطهری در دفاع از جنبه های اعتقادی - اجتماعی اسلام ابایی نداشت که در نقش مقاله نویس در مجله «زن روز» در دوران حکومت محمد رضا شاه ظاهر شود.این مجله در میان اهل دین، چهره موجهی نداشت، ولی مطهری در این مجله به مسائل زنان پرداخت.دو اثر مهم مطهری در امر حقوق زنان و چهره اجتماعی آنان «نظام حقوق زن در اسلام » و «مساله حجاب » است.

مبارزه با الحاد و نفوذ اعتقادی مارکسیسم یکی دیگر از جنبه های کلامی مطهری را تشکیل می داد.

«علل گرایش به مادیگری » یک بررسی آسیب شناسانه از نفوذ مادیگری در جامعه ایران است.شرح و توضیحات وی بر مجلدات اصول فلسفه و روش رئالیسم از استادش یعنی علامه طباطبایی، بخشی دیگر از فعالیتهای فلسفی - کلامی مطهری است.اثر یاد شده و همچنین «شرح بر منظومه » و آثاری از این دست، تلاشی ایضاح گرایانه در بعد فلسفی اندیشه اسلامی است.همچنین باید به تفسیر برخی از سور قرآن اشاره کرد.خلاصه باید اذعان داشت که مطهری حجم عظیمی از آثار را در زمینه های مختلف بوجود آورد که برای علاقمندان و پژوهشگران منبع کم نظیری از مباحث اسلامی و اجتماعی را رقم زده است.

اندیشه:

مطهری بیش از هر چیز یک «متکلم » بود.این وجه «کلامی » مغایرتی با وجوه فلسفی یا فقهی وی ندارد، بلکه بیشتر در صدد برجسته کردن محور اندیشه های اجتماعی - اعتقادی مطهری است.مطهری در راستای احیاء معرفت و اندیشه دینی به پیوند حوزه و دانشگاه توجه خاص داشت.وی از جمله معدود روحانیون برجسته بود که با روشنفکران دانشگاهی مراوده داشت و سعی می کرد از این طریق هم با عالم اندیشه از جمله اندیشه های برخاسته از غرب آشنایی بیشتری پیدا کند و هم با عمل خود نشان دهد کدام یک از اقشار و نیروها را مخاطب پیام و اندیشه خود قرار داده است.او می خواست که به نسل جوان و دانشگاهی بگوید که ماهیت و جوهر دین و اسلام چیست و از سوی دیگر، به نوبه خود برای حوزه ها و روحانیون از برداشتهای علمی و آموزه های رایج در علوم انسانی - اجتماعی حرف و حدیث داشته باشد.

کلامی بودن مطهری یک خصلت بارز دیگری هم دارد و آن اصلاح گرایی وی می باشد.مطهری تنها در صدد پاسخگویی به شبهه ها و آنچه که ممکن بود حملات به اسلام خوانده شود نبود، بلکه به جد می کوشید قالبهای رفتاری یا باوری مسلمانان را هم مورد نقادی قرار دهد.همچنین می توان افزود که این اصلاح گرایی از گونه ای نبود که به نفی دست آوردهای علمی یا بی توجهی و نفی یکسره آموزه های اجتماعی - انسانی منجر شود.البته نباید از این عبارت، اینگونه مراد کرد که مطهری متمایل به التقاط یا دست کم قرائت دین از دریچه اعتقادی و معرفتی معاصر بود.حتی می توان استدلال معکوس کرد و وی را از مهمترین کسانی دانست که حساسیت بسیار در مورد کلام وقالبهای باوری و رفتاری که ممکن بود جای اصل دین گرفته شود، از خود نشان می داد.به نظر وی بهره گیری از علوم و آموزه ها یا چالشهای کلامی - اعتقادی به غنای معرفت دینی یاری می رسانند، ولی این خطر هم وجود دارد که آنچه معرفت و هسته اعتقادی دین خوانده می شود، هماهنگ با این آموزه ها و علوم گردد.اصلاح گرایی کلامی مطهری با چنین حساسیتهای توام بود.

نظرمطهری در زمینه تعلیم و تربیت....

اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت

یکی از پدیده های مشخص قرن حاضر گرایش عمــومی به آموزش و پرورش است و این توجه بر اثر دگرگونی نظام طبقاتی جامعه ناشی شده است . در دنیای کنونی مردم به این واقعیت پی برده اند که امکانات رشد به طبقه معیّنی اختصاص ندارد و از راه تعلیم و تعلّم می توانند آنچه را که در زمان های گذشته به طبقه خاصی از جامعه تعلّق داشت برای خودشان ت‍‍أمین کنند. در جامعه امروز مهارت و تخصص از وسایل مؤثر تأمین زندگی بهتر و رفاه بیشتر است و عموماً تخصّص را در کسب تحصیلات دانشگاهی جستجو می کنند.

ملل متمدن امروز برای تعلیم و تربیت اهمّیت بسزائی قائلند؛ آن را در صدر اولویت های برنامه خود قرار می دهند و از امور زیربنائی و حیاتی به حساب می آورند . رفاه و عظمت هر جامعه با تعلیم و تربیت نسبت مستقیم دارد بدین معنی که هر چه سطح آموزش و پرورش مردم بالاتر باشد سعادت بیشتری بر آن جامعه حکمفرماست و اگر بناباشد که مردم به حال خود رها شوند و هر کسی به دنبال خواسته ها و هوس های خود برود ، اجتماع به صورت ناموزون و ناهماهنگی در می آید که هرج و مرج و بی بندوباری بر آن حاکم خواهد بود.

و اما در دین اسلام ، پیامبر اسلام که آخرین برنامة کمال و سعادت بشر را متجاوز از چهارده قرن قبل بر انسان عرضه داشت ، هنگامی که مردم در تاریکی جهل راه خود را گم کرده و به کلّی از تعلیم و تربیت بی بهره بودند ، مردم را به فراگیری علم و دانش و کسب فضائل و آداب نیکو فراخواند و فراگیری دانش رابر هر مسلمان واجب دانست.

و نیز از تمامی روایات اسلامی بر می آید که انسان باید در تمام لحظات زندگی به سیر تکاملی خود ادامه داده ، پیوسته بر کمالات خود بیافزاید و در صدد اصلاح و تکامل خود باشد.

بنابراین ضرورت و اهمیت فراگیری و پرداختن به تعلیم و تربیت بر هیچ کس پوشیده نیست و در پژوهش حاضر نیز سعی بر این شده تا ابعاد و ویژگی های تعلیم و تربیت را از دید یکی از علمای اسلامی ، شهید مطهری(ره) ، بررسی نموده و راههای دستیابی به آن را معرفی نماییم. باشد که با توکل بر خداوند در این امر موفق باشیم

 

مطلب نخست اصولا تربیت چیست؟

آیا تربیت فقط مخصوص انسان است؟

یا موجودات دیگر و یا اشیای دیگر نیز تربیت پذیرند؟

استاد گرانقدر عقیده دارد : «تربیت با صنعت فرق دارد. با توجه به همین تفاوت، انسان می‌تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معنی اینکه شیء، یا اشیا را تحت نوعی پیراستن و آراستن قرار می‌دهند؛ میان اشیا و قوای‌ آنها ارتباط برقرار می‌کنند. قطع و وصلهایی در جهت مطلوب انسان صورت می‌گیرد و آن گاه این شیء می‌شود مصنوعی از مصنوعهای انسان. فرض کنید که از گل یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری می‌سازیم، آن را شکل می‌دهیم یا به قول معروف پرداخت می‌کنیم؛ وضع مخصوصی به آن می‌دهیم و می‌شود یک مصنوع برای ما ولی تربیت، پرورش دادن است؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت در‌آوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است (مطهری،1374: 57-56).

هدف غایی تربیت اسلامی، پرورش انسان مقرب الهی است که شاکله دینی دروجود او به طور کامل شکل بگیرد و رفتارهای دینی ریشه‌دار از او سربزند. فلسفه خلقت بشر را نیز در همین نکته می‌توان یافت که خداوند انسان را برای این آفرید که او به وسیله تربیت صحیح، کمال یابد و به سر منزل مقصود برسد. با علم به این هدف غایی، تربیت اسلامی اهمیت و جایگاه خاصی پیدا می‌کند. تربیت اسلامی به ایجاد وضعیت مناسبی اطلاق می‌شود که زمینه را برای بروز و ظهور استعدادهای فطری آدمی فراهم می‌کند و او را بالنده‌تر و کمال‌یافته‌تر می‌سازد. هر زمان فرصت و امکان برای فعلیت یافتن استعدادها فراهم می‌شود، آن زمان قداست و ارزش پیدا می‌کند. به همین دلیل می‌توان در تفکر اسلامی سخن از امور مقدس و نامقدس گفت. امور مقدس اموری است که منسوب به خداوند متعال و موجب رشد انسان می‌شود. امور نامقدس اموری است که خداوند آنها را نامطلوب و مضر به حال آدمی معرفی کرده و آدمیان را از اجرای آنها بازداشته است. با این رویکرد، هرقدر انسان رشد واقعی پیدا کند و به خداوند نزدیک شود، حریم پیدا می‌کند. برای ورود به این حریم باید آدابی را مراعات کرد و قواعدی را به جان خرید. تربیت اسلامی نیز به دلیل ارتباطش با فطرت الهی انسان، ارزش و اهمیت والایی پیدا می‌کند و به علم مقدسی تبدیل می‌شود. هرچند تربیت در مفهوم کلی مقوله‌ای با ارزش است تربیت اسلامی به دلیل انتساب به اسلام قداست پیدا می‌کند. براین اساس ورود به عرصة تربیت اسلامی به اصول و قواعد ویژه نیاز دارد.

متفکر شهید، علامه مطهری به عنوان اندیشمندی اسلامی در خصوص اصول تعلیم و تربیت اسلامی، مسائلی رامطرح کرده است که بررسی و ارائه آنها می‌تواند فضای فکری مشخصی را در تربیت اسلامی به وجود آورد و به کاوشگران عرصة تعلیم و تربیت یاری رساند.

1-اصل تأکید به تربیت دورة کودکی

فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیز در عالم هستی است به گونه‌ای که نباید چیزی را بر آن ترجیح داد. اگر گفتار یا کرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی که فطرت دست خورده و الهی است یعنی دوران کودکی باید نسبت به تربیت و شکل دهی آن اقدام، و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم کرد. فطرت به درختی شباهت دارد که باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحله‌ای آبیاری لازم به عمل آید تا بتدریج به درختی تنومند و با طراوت تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی رامی‌توان میوه‌های این درخت محسوب کرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحکیم صفات نیک اخلاقی از دوران کودکی تأکید فراوان داشته‌اند.

شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحکیم فضایل اخلاقی در آدمی می‌فرماید: «علمای قدیم در تعریف عدالت می‌گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ملکه شده باشد و حتی می‌گفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. براین اساس است که اهتمام زیادی می‌شود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته می‌شود تربیت فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب می‌ریزند، شل است و بعد سفت می‌شود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل در‌می‌آید می‌توان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوک و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را می‌گیرد و سفت می‌شود. می‌گویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می‌شود. اینکه گفته‌اند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می‌دهند. بچه‌ای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد می‌شود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صدسالگی هم خود را تغییر دهد ولی شک نیست که حالات روحی کم‌کم ملکه می‌شود و برگرداندن آنها دشوار می‌گردد (مطهری، 1374: ص 78-77).

2-اصل هدایت‌خواهی

مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانه‌ای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهره‌مند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت می‌برد واین کار را عبادت تلقی می‌کند. در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهره‌های فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی می‌کنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنیم.

«وقتی که اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمی‌شوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران درمی‌آیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهل‌ها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زین‌العابدین (ع) سوأل می‌کند که آیا من اگر توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت می‌فرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست که آرزو کند که چون یزید قاتل پدرش می‌باشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلکه برای او هم خیر می‌خواهد» (مطهری، 1374: 257).

3-اصل جذب و دفع

انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقت‌خواه است. نمی‌تواند با همه انسانها و با همه موقعیتها به طور یکسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.

«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت می‌کند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذره‌ای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن می‌باشند» (مطهری، 1374: 17).

قسمت عمده‌ای از دوستی‌ها و رفاقتها و یا دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و یا ضدیت و منافرت پی‌ریزی شده است.

«گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می‌کنند و دلشان می‌خواهد با یکدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی‌کنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد» (مطهری، 1364: 19).

4-اصل پیوند تربیت با معنویت

بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیتها را به سوی خداوند معطوف کنیم تا هدفهای تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است که اگر برخی ارزشهای انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.

«اگر انسان علاقه‌مند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا می‌خواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت‌، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، 1374: 341).

5-اصل انسانیت دوستی

در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند می‌شمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی می‌شود به دلیل ارزشهایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسانهای صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد می‌شود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی می‌کنند. حتی در بین غیرمسلمانان نیز آنانی که از ارزشهای انسانی دفاع کرده‌اند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثالهای مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:

«یک وقت می‌گوییم«انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هرکسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیست‌شناسی، آن که زیست‌شناسی او را انسان می‌داند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزشهای انسانی به خاطر انسانیت و انسان‌دوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر می‌گذاریم، دو نوع از آب درمی‌آیند؛ این یک چیز از آب درمی‌آید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب درمی‌آید یک انسان درست با ارزشهای انسانی و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایین‌تر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، 1374: 359).

6- اصل تلازم و تناسب علم و عقل

عقل و علم به یکدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی می‌توانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمی‌شود و در نتیجه عقل به کار نمی‌افتد: یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علم‌آموزی است.

«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه‌ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است که قهراً نمی‌تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».

حضرت امام موسی کاظم (ع) در روایتی می‌فرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (کلینی، ترجمه کمرئی، 1400، ج 1: 22). عرض کردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد می‌کنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/ 43) این مثلها را برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آنها را درنمی‌یابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، 1374: 45).

همراه بودن علم و عقل لازم است ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر کارخانه عقل با هر ماده خام کار نمی‌کند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب می‌توان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمی‌توان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنی‌ها و معلومات درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن یک قاعده یا روشی بشود که به قصد اجرای کار ناصواب و گناه تعیین شده است و یا کاری که انجام دادن یا انجام ندادن نه تنها تفاوتی ندارد بلکه اجرای آن موجب اتلاف وقت نیز می‌شود. در این حالت می‌توان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.

«علم مسموع اگر به علم مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را از بیرون می‌گیرد باید با آن نیروی باطنی با آن خمیرمایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب درآید»...

اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی‌سینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه می‌فهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانه‌های خدا هست، عقل من هم عالی‌ترین عقل باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بی‌اطلاعم با عقل خودم چه چیزی را می‌فهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم» (مطهری،1374: 283).

7- اصل بهره‌گیری از اراده

انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام می‌دهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمی‌پذیرد بلکه از درون باید بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کرده‌اند. یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم «آنانی که ایمان آورده‌اید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسانها می‌خواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت می‌شود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمی‌شود.

در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی کسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدمها به افراطهای مربیان مربوط می‌شود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشه‌دار تبدیل نمی‌شود.

«یکی از مسائلی که مذهبیون به آن متمسک می‌شوند در همین جاست. می‌گویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه کاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست که انسان را روشن می‌کند، اما آیا روشن کردن به انسان جهت می‌دهد که حالا که اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه می‌خواهد می‌رود و از چراغ عقل استفاده می‌کند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشکل این است که چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینکه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینکه (راه او را) روشن کند بحثی نیست. انسان اگر در تاریکی حرکت کند، مطلوب خودش را گم می‌کند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است که عقل و علم، که در واقع مکمل و به عبارت دیگر عقل اکتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن می‌کند، انسان می‌فهمد چه می‌کند، می‌فهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیله‌است برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه، چرا؟ برای اینکه انسان فی حد ذاته اینطور است که دنبال منافع خودش می‌رود و اراده‌اش تا آن اندازه که ممکن است بر میلهایش حکومت بکند که منافعش اقتضا می‌کند» (مطهری، 1374: 322).

و استاد در ادامه ی "کتاب تعلیم و تربیت در اسلام" خود ارتباط چندین مسئله ی دیگر را با تعلیم و تربیت اسلامی بر می شمرد که در این مجال اندک نمی گنجد تا به بررسی آنها بپردازم .

از چند نکته درج شده در بالا می توان به این مطلب پی برد که آنچه من به عنوان مربی و یا حتی به عنوان پدری که می خواهم فرزندم را در چارچوب عقاید اسلامی تربیت نمایم می بایست این نکات را همیشه در نظر داشته باشم:

- دوران کودکی است که خشت اول تربیت را بنا مینهم پس سعی کنم این خشت اول را که خشتی بسیار مهم است درست در محل خودش قرار دهم چرا که به گفته ی شاعر :

خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج

- مربی (پدر) به کسی میگویند تا از تربیت درست و بجا و در عین حال علمی متربی دلسرد و خسته نمی شود چرا که انسان در تمام مراحل زندگی خود هدایت پذیر است ولو به نظر من مربی در لبه پرتگاه باشد یا حتی پرت شده باشد باز هم امید نجات برای او هست مگر نه این که خدا خود می فرماید:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر زاهد و گبر و بت پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ

- همیشه در نظر داشته باشیم که متربی ما به چه کسانی جذب شود و چه کسانی را ازخود دور نماید به عبارت ساده تر به او تولی و تبری را بیاموزیم نه بطور مستقیم که با رفتار و کردار و منشمان او را تربیت نمائیم.

- متربی ایینه ی مربی خود است مخصوصا در دوران دبستانی و پیش دبستانی پس یادمان باشد کودکمان همان خواهد شد که رفتارمان می گوید نه آنچه که خواسته ی ماست یا بر زبان می رانیم.

- با تمام این توضیحات استاد عقیده دارد انسان موجودی مختار است یعنی خدا خواسته تا انسان مختار باشد تا بدین گونه به خدایش نزدیکتر شود و عمل صالح او ارزش و منزلت واقعی خود را بیابد پس من مربی نباید این مختار بودن را از متربی خود بگیرم و او را در راه جبر و زور قرار دهم که این نوع تربیت تربیت جمادات است نه انسانها.

--- برگرفته از کتاب "تعلیم و تربیت اسلامی" استاد مرتضی مطهری

  • RIZWAN HAIDER NAQVI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی