مبانی تعلیم و تربیت اسلامی
در شمارة قبل به مفهوم شناسی، پیشینه و ضرورت های موضوع مبانی تعلیم و تربیت پرداختیم. با توجه به اینکه انسان شگفت ترین مخلوق خداوند و والاترین نشانة قدرت اوست، انسان مستعد اتصاف به همة صفات و کمالات است و آفریده شده تا به مقام خلیفة الهی برسد و این جز با تعلیم و تربیت صحیح امکان پذیر نیست. بهترین راه برای تربیت انسان، شناخت اهداف تربیت است. رسیدن به کمال، تقرب به خداوند و ... را از مهم ترین اهداف تربیتی برشمرده اند. برای تعیین اهداف تربیت انسان، شناخت نیازهای او بسیار مهم است؛ سه مبنا یا منبع برای این شناسایی ضروری است: مبانی علمی، مبانی فلسفی و مبانی دینی. به عبارت دیگر معرفتی که ما از جان، انسان و خداوند داریم، ما را در تعیین اهداف تربیت یاری می دهد. جهان بینی مادی یا الهی، می تواند نقش تعیین کننده ای در ترسیم اهداف تربیتی داشته باشد.
رابطة هدف و مبانی تعلیم و تربیت
در تعلیم و تربیت دو مفهوم هدف و مبانی از هم، جدایی ناپذیرند؛ از این رو ابتدا به معانی این دو واژه نگاهی می افکنیم:
هدف در لغت به معنای نشانة تیر و هر چیز بلند است؛[1] اما هدف در تعلیم و تربیت، به معنای وضع نهایی و مطلوبی است که به طور آگاهانه، سودمند تشخیص داده شده است و برای تحقق آن، فعالیت های مناسب تربیتی انجام می گیرد. [2] یکی از مسائل مهم در برنامه های تربیتی تعیین اهداف است. دانشمندان مسلمان برای تعلیم و تربیت اهداف گوناگونی ذکر کرده اند که اغلب در آرمان هایی مانند رسیدن به کمال، هدایت به سوی سعادت، آزادی و رستگاری، عدالت خواهی، رسیدن به قرب الهی و ... مشترک هستند. یکی از صاحب نظران، (ص)اصلاح رابطه ه(ص) را هدف کلی نامیده و آن را در پنج بعد مطرح کرده است: اصلاح رابطة انسان با خدا، اصلاح رابطة انسان با خود، اصلاح رابطه انسان با جامعه، اصلاح رابطة انسان با طبیعت و اصلاح رابطة انسان با تاریخ. [3]
از آنجا که انسان موضوع تربیت است، توجه به نیازهای او همواره منبعی مهم ـ یا تنها منبع ـ برای انتخاب اهداف تربیتی است؛ منابعی که در شناخت این نیازها مؤثرند، سه دسته می باشند: علم، فلسفه و دین. هر یک از این سه منبع، مبنایی برای گزینش اهداف تربیتی انسان می تواند باشد و استحکام بنیان های تربیتی تنها در صورتی حاصل می شود که از هر سه مبنا برای رفع نیازها و ارائه اهداف، استفاده گردد. [4]
اول: مبانی علمی
هرگاه سخن از رجوع به مبانی علمی در تعیین اهداف تربیتی به میان می آید، این سؤال مطرح می شود که انسان چه نیازهایی دارد و رفع کدامیک از آن ها بر عهدة علم است؟
علم با توجه به نوع بینش و نگرش خاص خود در کشف روابط دقیق بین جزئیات امور، صرفاً می تواند به مرتبه ای از نیازهای انسان بپردازد که در سطحی جزئی و پایین تر از نیازهای اساسی او قرار گرفته باشد؛ زیرا علم به لحاظ ماهیت خود با مرزهای تجربة مادی، محصور شده است و مسائلی چون هستی شناسی، ارزش شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی، از قلمرو آن بیرون است؛ حال آنکه برای تعیین اهداف غایی تربیتی لازم است، از این محورها با تمسک به دین و فلسفه بهره گرفته شود.
این نکته نیز قابل توجه است که تأمین نیازهای اولیه به وسیلة یافته های علمی، شرط ارتقا به مراتب بالاتر و رفع نیازهای مهم تر، به کمک فلسفه و دین است و بدون استفاده از دستاوردهای علمی، زمینه های لازم برای دستیابی به اهداف ناظر بر نیازهای فلسفی و دینی فراهم نمی شود.
علومی که به طور مستقیم در یافتن اهداف تربیتی مورد استفاده قرار می گیرند، علومی هستند که درباره نیازهای جسمی و روانی انسان بحث می کنند و درصدد تبیین مکانیسم وجودی انسان با توجه به این دو جنبه اند. از این رو، شاخه های مختلف روانشناسی (از جمله روانشناسی عمومی، رشد، یادگیری، ادراک، هیجان، شخصیت و روانشناسی اجتماعی) و نیز سایر علوم اجتماعی نظیر جامعه شناسی (شامل آسیب شناسی اجتماعی، جامعه شناسی و آموزش و پرورش و غیره) می توانند به طور مستقیم در تعیین راهکارهای مؤثر در امر تربیت واقع شوند. [5]
دوم: مبانی فلسفی
فلسفه با وجود تعاریف مختلفی که برای آن ارائه شده است و علیرغم برداشت های متفاوت از آن، دارای یک ویژگی مشخص است و آ ن تجزیه و تحلیل مسائلی است که اثبات آن ها به کمک علم و روش های آزمایشی و تجربی امکان پذیر نیست. روش فلسفی، شیوه ای است تعقلی و فلیسوفان همواره با مطالعة انتقادی و دقیق می کوشند تا عقاید انسان را دربارة کل جهان ارزشیابی کنند و با ارائة چهارچوبی مشخص دربارة این امور، افراد را در درک صحیح جهان و انسان و تنظیم اعمال و رفتارشان یاری دهند.
فلاسفه، اساسی ترین نقش را در تدوین مکاتب تربیتی ایفا کرده اند. آنان با ارائه نظام مشخص که برگرفته از نحوة تفکرشان نسبت به جهان، انسان، شناخت و غیره بوده است، درصدد تبیین آرای تربیتی برآمده اند. در واقع تمام کسانی که در تعیین مکاتب و اهداف تربیتی سهیم بوده اند یا فیلسوف بوده اند و یا از تفکر فلسفی حاکم بر زمان خود پیروی کرده اند.
چنانچه از نظر فلسفی، دیدگاه ما نسبت به مفاهیمی چون جهان، طبیعت، انسان، شناخت، ارزش و امثال این ها روشن نشده باشد، نمی توانیم یک مکتب تربیتی را پایه گذاری کرده و اهداف خاصی را برای تربیت جستجو کنیم؛ زیرا معیار تعیین هدف در یک سطح کلی متوقف به نوع نگرش ما به این امور است و تا زمانی که این مسائل را به روشنی تبیین نکنیم، دچار سرگردانی خواهیم بود.
مسائلی که به طور مشخص باید برای یک متخصص تعلیم و تربیت حل شود تا بتواند به تعیین اهداف بپردازد، در چهار قالب قابل خلاصه است: معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و ارزش شناسی.
الف) معرفت شناسی
یکی از مباحث مهم در مبانی فلسفی تعلیم و تربیت، موضوع معرفت شناسی یا شناخت شناسی است. فلاسفه هنگام طرح این بحث، سؤالی را مطرح می کنند: آیا ورای ذهن آدمی، واقعیتی وجود دارد؟ فیلسوفان ذهن گرا (ایده آلیست) به این سؤال جواب منفی و افراد واقع گرا ( رئالیست) به آن جواب مثبت می دهند. [6] با توجه به این دو نظر و مکتب، نوع آموزش و تعلیم و تربیت متفاوت می شود. به عنوان مثال گفته شده، ذهن گرایان بیشتر به تشکیل تصورات ذهنی اهمیت می دهند، اما واقع گراها امور خارجی را در تعلیم و تربیت مؤثر می دانند. [7]
ب) هستی شناسی
مطالعه و بررسی آنچه فیلسوفان دربارة واقعیت جهان بیان کرده اند، از جهات مختلف جنبة تربیتی دارد. دانشمندانی که فعالیت های علمی خود را در یک یا چند رشته محدود می کنند از تدوین نظامی که کل جهان را معرفی کند، عاجز هستند.
موضوع هستی شناسی، شناخت واقعیت است. نوع نگرش فیلسوفان در جهان با یکدیگر متفاوت است؛ برخی با دید معنوی به جهان می نگرند و جهان اطراف را مظهری از یک واقعیت مجرد می دانند. از نظر این گروه غایت و هدف تلاش انسان در امر تربیت، نیل به اهداف معنوی است. بنابراین شاگرد و معلم و به طور کلی نظام تربیتی باید با این جهت گیری به امور تربیتی بپردازند. در مقابل، بعضی از فلاسفه واقعیت نهایی را امری مادی می دانند. در کنار این دو بینش، واقع گرایی دینی قرار دارد که جهان را مرکب از ماده و روح و نشأت گرفته از خد معرفی می کند. معلوم است که اهداف تربیتی در هر یک از شعب پیش گفته با یکدیگر تفاوت دارند. در واقع اختلاف اهداف معلول تفاوت در مبانی هستی شناسی است. [8]
ج) انسان شناسی
از قدیم الایام تاکنون تصویری که فیلسوفان و عالمان اخلاق از طیبعت آدمی عرضه کرده اند، از مهم ترین پایه های شکل گیری تئوری های تربیتی بوده که روش ها و اصول خاص را در تربیت افراد به دنبال داشته است. اینکه آیا طبیعت انسان به خیر و خوبی گرایش دارد یا به شر و بدی، بی اقتضاست یا مقتضی خیر و شر و آیا هر یک از این گزینه ها قابل اطلاق به عموم انسان ها است یا اینکه فقط در مورد برخی انسان ها صادق است و نیز بحث از اینکه آیا انسان ها واجد شناخت های اخلاقی هستند و این شناخت ها کدامند و ... هر یک به نوعی در انسان شناسی تربیتی مؤثر است و با مبنایی که از طبیعت انسان در تعلیم و تربیت پذیرفته می شود، مباحث دیگر تعلیم و تربیت نیز تحت الشعاع قرار می گیرد. آنان که حکم به نیک طبعی انسان کرده اند، بیشتر تربیت سلبی یا منفی را توصیه نموده اند؛ به این معنا که معتقدند باید تنها راه ورود پلیدی ها به درون آدمی را بست و مانع زدایی کرد. ژان ژاک روسو معتقد است که انسان طبیعتاً خوب است و مادام که چیزی خارج از وی او را به فساد نکشانده است، همچنان خوب باقی می ماند... ، پس راه ورود بر معایب را ببندید؛ در نتیجه قلب انسان که فطرتاً پاک است، برای همیشه پاک و صاف باقی می ماند. [9]
کانت در این مورد عقیدة دیگری داشت. وی طبیعت نیکی برای انسان قایل نبود، اما طبیعت وی را شر هم نمی دانست و بر این باور بود که انسان به لحاظ طبیعت وجودی، موجودی اخلاقی نیست. او فقط وقتی موجود اخلاقی می شود که عقل او، تکلیف و قانون را بپذیرد. انسان برای هر گونه بدی آمادگی طبیعی دارد؛ زیرا در حالی که فرد او را به یک سو می برد، سرشت و تمایلاتی در اوست که وی را به سوی دیگر می کشاند. به همین دلیل معتقد بود که در تربیت همه چیز بسته به بنیان گذاران اصل های درست و راهنمایی کودکان به فهمیدن و پذیرفتن اصل هاست. [10]
در نقطة مقابل این دیدگاه، کسانی که تحت ملاحظات و اندیشه های اخلاقی دیگر، طبیعت سوء و شروری را برای انسان پذیرفته اند، نوعی تربیت سخت گیرانه و خشن را پیشنهاد می دهند.
از مهم ترین مباحثی که هم در تربیت و هم در اخلاق مطرح است، تحلیل رفتار آدمی و کیفیت بروز و ظهور آن است. البته دامنة مباحث اخلاقی، رفتارهای ارادی و آگاهانه انسان است، اما در تربیت همة رفتارهای انسان مورد بررسی قرار می گیرد.
در اخلاق، خوبی و بدی تنها به رفتارهایی گفته می شود که از روی (ص)اختیار(ص) و (ص)اراده(ص) صادر شده باشد. آنچه در این جا مهم است، پاسخ به این سؤال است که آیا انسان ها آزادانه و آگاهانه، رفتارهای اخلاقی ناصواب و بد را بر می گزینند و ارزش داوری در گزینه های رفتاری مختلف، بر چه اساسی استوار است؟
برخی معتقدند این مسأله به شناخت و معرفت آدمی از خیر و شر باز می گردد. ارسطو بر این باور بود که انسان به طور دائم در نظر خویش (ص)خیر(ص) را بر می گزیند، هر چند ممکن است در اثر جهل و عدم شناخت کافی، شرّ واقعی را خیر بپندارد و بر عکس شرّ مورد نظر او، خیر واقعی باشد. [11]
بنابر نظریة دیگر، این امر به گرایش ها و تمایلات سوء شیطانی انسان باز می گردد و در نهایت، نگرشی وجود دارد که معتقد است، هر آنچه انسان از روی اراده و آزادی خویش بر می گزیند، چون اختیاری است، خیر و پسندیده است و این ما هستیم که براساس معیارهای خودمان، حکم به بدی رفتار او می کنیم.
طبیعی است که پذیرش هر یک از این دیدگاه ها در تربیت، تأثیر زیادی در بقیه مباحث دارد. آنکه مشکل را در نقص معرفت بشری می بیند، بیشتر بر تربیت عقلانی و ارائه بینش و آگاهی های لازم به او در خیر و شر امور تأکید می کند و در مقابل نظریه ای که شر طلبی انسان را به تمایلات گرایش های او مرتبط می داند، بر ارائه نوعی از محرک های بازدارنده و روش های سرکوب گرانه تأکید دارد.
د) ارزش شناسی
دستة دیگری از مباحث مرتبط با مبانی تعلیم و تربیت که اخلاق در آن نقش و سهم قابل توجهی دارد، مبانی ارزش تعلیم و تربیت است که بخشی عمده ای از آن ارزش های اخلاقی است. مباحثی که در اخلاق پیرامون ارزش ها مطرح می شود، به ویژه آنچه در باب ملاک و معیار ارزش های اخلاقی، ثبات یا تغییر ارزش ها و نسبیت اخلاقیات و ارزش های اخلاقی مطرح می شود، هر یک تعلیم و تربیت را رنگ خاص می بخشد.
تأثیر اخلاق در مبانی ارزش تعلیم و تربیت، در اخلاق مذهبی و اخلاق سکولاری، بسیار بارزتر است. براساس اخلاق مذهبی، عبودیت و کمک به الهی شدن انسان، مهم ترین معیار در نظام ارزش گذاری هاست و تعلیم و تربیت نیز باید در جهت تحقق این مهم تلاش کند. در مقابل، اخلاق سکولار که بر سود پرستی استوار است، بسیاری از رفتارهایی را که در اخلاق مذهبی مطرح می شود، به کناری می نهد و طبیعی است که نتیجة این تعلیم و تربیت، تهی شدن انسان از عواطف و احساسات بشر دوستانه و متعالی خواهد بود. [12]
سوم: مبانی دینی
وظیفة دین در تعیین اهداف تعلیم و تربیت، به نقش آن در زندگی انسان بر می گردد. مسلماً جامعه ای که با گرایش به یک آئین و مذهب خاص، مسیر زندگی خود را تعیین می کند، نمی تواند در انتخاب اهداف غایی تربیتی، خود را از فرمان ها و باید و نبایدهای دینی بی نیاز ببیند. فرهنگ دینی حاکم بر انسان، در همة شئون زندگی او ریشه می دواند. تربیت دینی، نشان دهنده راه و روشی است که در انتها، به هدف زندگی منجر می شود و هر دین و مذهبی این هدف را به نوعی متفاوت از دیگری ترسیم می کند. برای مثال، در دین اسلام، با دیدی توحیدی به مسائل زندگی توجه می شود. اعتقاد فرد مسلمان بر این است که کمال آدمی، در گرو سلوک و رفتار وی و عمل به تعهداتش نسبت به خود، جامعه و خداست. چنین فردی بر این باور است که حیات انسان بُعدی ابدی و جاودانه دارد که اساس زندگی او را تشکیل می دهد و سعادت او در پرداختن به جنبة روحانی وجودش است.
دین، به نگرش فلسفی فرد به تعلیم و تربیت و به دنبال آن اهداف تربیتی جهت می دهد. کسی که با دیدی الهی به جهان هستی می نگرد، نمی تواند در زندگی، رفتاری همچون یک فرد ملحد داشته باشد. رفتار فرد موحد برگرفته از تعالیم الهی و با جهتی است که در نهایت منجر به یک آرامش معنوی در او می شود؛ برخلاف فرد ملحد که زندگی را محدود به رفاه و آرامش برگرفته از امکانات مادی می داند، امکاناتی که حداکثر می توانند تا انتهای عمر برای او مفید باشد. [13]
در مجموع به نظر می آید که نگرش مربی و معلم به جهان، انسان و خدا نقش بسیار حساس و مؤثری در گزینش هدف تربیتی ایفا می کند. به تعبیر دیگر می توان گفت، در واقع مبانی مکاتب تعلیم و تربیت خود را در (ص)جهان بینی(ص) و نوع نگرش آن مکتب به عالم، نشان می دهد و همین جهان بینی که بر پایة نگرش خاص به جهان، طبیعت و خدا دارد، اهداف تربیتی و پرورشی را تعیین می کند.
در شمارة آینده به بررسی کلیات بحث انسان شناسی می پردازیم.
ادامه دارد...
پی نوشت:
[1]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، مادة (ص)هدف(ص).
[2]. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی، ج 2، ص 5 .
[3]. ر.ک؛ فایقی، علی و آشتیانی، محسن، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، ص 111 ـ 100 و دلشاد، مصطفی، سیری در تربیت اسلامی، ص 77 و باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، فصل 3.
[4]. درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی، همان، ص 10.
[5]. همان، ص 10 و 11.
[6]. ر.ک؛ طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، مقالة دوم و سجادی، مهدی، چند مبحث اساسی در فلسفة تعلیم و تربیت، فصل 4.
[7]. شریعتمداری، علی، اصول و فلسفة تعلیم و تربیت، ص 114.
[8]. ر.ک؛ شریعتمداری، همان، ص 116 و درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی، همان، ص 15 ـ 13.
[9]. حاجی ده آبادی، محمدعلی و صادق زاده قمصری، علیرضا، تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص 201، به نقل از نقیب زاده، میر عبدالحسین، نگاهی به فلسفة آموزش و پرورش، ص 132 ـ 121.
[10]. نقیب زاده، همان، ص 142 ـ 132.
[11]. ملکیان، مصطفی، تاریخ فلسفة غرب، ج 1، مبحث ارسطو، ص 283 به بعد و تربیت اسلامی، همان، ص 202.
[12]. محسن پور، بهرام، جایگاه تربیت اخلاقی در نظام آموزش و پرورش رسمی، مقاله ارائه شده در نخستین سمپوزیوم تربیت در آموزش و پرورش دوره ابتدایی و تربیت اسلامی، همان، ص 203.
[13]. درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی، همان، ص 18.
- ۹۵/۱۱/۲۸